خدایا
نگاهت را از پس ابرها دیدم
که بر وجودم می تابید
دیدم منتظری که بازگردم به راهت
ولی به راه خود رفتم ...
تا ته معصیت و اشتباه
خداوندا
این روز ها که قدم بر زمین می گذارم
حس می کنم زمین
خود را پس می کشد از زیر پاهایم...
دیگر هیچ کس تحملم را ندارد
به چه کسی رجوع کنم جز تو؟
که رهایت کردم در اوج نعمتت...
خداوندا
عیب هایم را پوشاندی...
گناهانم را بخشیدی...
چشم به راهم نشستی تا دورتر نشوم از تو...
فرصت دادی تا بیشتر نبازم به خویش..
ولی من ناسپاس بودم
خداوندا
این روزها که غبار از شیشه ها می ریزم
شیشه طعنه می زند بر دلم
که آلوده به گناه گشته
نه گرد و غبار...
خدایا
چگونه با این دل پر معصیت به تو بازگردم باز؟
بعد از هزار عهد و هزاران توبه شکستن؟
خدایا دیدم عشق تویی
ولی دل به دنیا دادم و نامش را عاشقی نهادم
اما زمین گیرم کرد
هر آنچه از تو دورم می کرد
خدایا ببخش باز هم گناهانم را
دلم شکسته این بار
می دانم عشقی که قبله ام را عوض کند
عشق نیست
دل باختن نیست
خود را باختن است
.: Weblog Themes By Pichak :.